۱۳۹۴ آذر ۶, جمعه

ایران - تاریخجه روز منع خشونت علیه زنان

«مریم (ماریا) ترزا» و دو خواهرش به نام‌های «مینروا و پاتریا میرابل»
روز 25نوامبر روز منع خشونت علیه زنان ، میباشد .
در این روز در سال 1960 درکشور جمهوری دومینیکن مریم (ماریا) ترزا به همراه دو خواهرش به نامهای مینروا و پاتریا میرابل در پایتخت دومینیکن سانتو دومینگو بطرز فجیعی به قتل رسیدند. دراین هنگام دراین جمهوری سی سال بود که دیکتاتوری حاکم بود و بعداز یک سال از قتل این سه خواهر قهرمان بود که دیکتاتوری رافائل تروئیلو سقوط کرد.
این سه خواهر علیه این دیکتاتوری و ستم و سرکوب مبارزه میکردند و از پیشگامان مبارزه بودند که نهایتا نیز جان خود را در این راه فدا کردند.
به تاریخچه این روز درزیر توجه کنید:
نوامبر 1960- جمهوری دومینیکن
«سانتو دومینگو» روزی خونین و سیاه را پشت سر نهاد. در روز 25نوامبر 1960 (4آذر 1339) «مریم (ماریا) ترزا» و دو خواهرش به نام‌های «مینروا و پاتریا میرابل» در پایتخت به طرز فجیعی به قتل رسیدند. در هنگام وقوع این جنایت، 30سال از دیکتاتوری «رافائل تروئیلو» بر دومینیکن می‌گذشت. حکومتی سراسر رعب و وحشت؛ و آکنده از سرکوب و جنایت که بین سالهای 1930 تا 1961 بر این جمهوری کوچک حوزه کارائیب حکومت کرد. تنها یک‌سال بعد از قتل این سه خواهر قهرمان بود که دیکتاتور از پای درآمد و سرنگون شد.
«ماریا ترزا» که فارغ‌التحصیل دانشگاه بود، همراه با دو خواهر جوانش هر سه از پیشگامان اعتراض و مبارزه علیه ستم و سرکوب دیکتاتوری بودند که سرانجام جان خویش را فدا کردند.
40سال بعد از این واقعه هولناک، بنا‌به‌ درخواست جمهوری دومینیکن در سال 1999، سازمان ملل روز 25نوامبر هر سال را به‌عنوان روز جهانی منع خشونت علیه زنان نامگذاری کرد… 
24ژوئن 1981
تنها دو سال از حاکمیت دیکتاتوری قرون‌وسطایی و فاشیسم مذهبی بر ایران می‌گذرد. اما یک عکس به تنهایی گویای منتهای خشونت و جنایت این دیکتاتوری علیه زنان آزاده میهن است:
ادامه ...

۱۳۹۴ آذر ۵, پنجشنبه

ایران - خانواده یا مزدور اطلاعاتی

با این نامه ذهنم دنبال سالهای گذشته و ماجراها وحوادثی که در این باره بوقوع پیوست رفت .
یادم آمد که وقتی رژیم سابق عراق سقوط کرد ودربهای اشرف به روی خانواده های مجاهدین باز شد. رژیم آخوندی هم که فهمید عقب افتاده دست به کارشد و مزدوران خود را تحت نام خانواده به اشرف فرستاد و مجاهدین هم از آنها استقبال کرده و خیلی ازآنها که از طرف رژیم ماموریت داشتند پته رژیم را رو کرده وگفتند که پشت صحنه چه توجیهاتی شده اند و....بعد صحنه عوض شد ورژیم دیگر به اصطلاح خانواده های نزدیکتر به خودش را فرستاد و به آنها هم سفارش کرده بود که اصلا وارد مقر مجاهدین که اشرف باشد نشوند و بخواهند که بستگان آنها بیرون از اشرف به ملاقات آنها بیایند. مجاهدین که به توطئه رژیم پی برده بودند ایستادند و گفتند خانواده اگر میهمان است و ریگی از اطلاعات رژیم  به کفش ندارد بیاید داخل اشرف  تا ما برسم خودمان از آنها پذیرایی کنیم کجای دنیا میهمان درخارج از خانه پذیرایی میشود و ملاقات میاید؟.واگر مزدوراست و برای ماموریت آمده ما را با او کاری نیست و باج به شغال نمیدهیم .
اینجا دیگر ماهیت این خانواده های وزارتی رو شد و پرده ها کناررفت و روزها وماهها با توررژیم و پذیرایی مزدوران عراقی بساط بلندگوها و شکنجه روانی مجاهدین مستقر در اشرف توسط همین خانواده های وزارتی برقرار شد وبه اصطلاح همین خانواده ها بودند که نوید گلو پاره کردن و بدار زدن عزیزانشان! و به خاک و خون کشیدن اشرف را میدادند که باید گفت الحق به تعهد شان به رژیم رسیدند و حملات خونین دراشرف در روزهای 6-7 مرداد و 19 فروردین و موشک باران اخیر لیبرتی همانطور که بارها و بارها مقاومت ایران اعلام کرده فقط و فقط با زمینه سازی این مزدوران بوقوع پیوست وهیچکس مانند آنها نمیتوانست به این شکل جواز حمله را صادر کند.
ولی چرا رژیم اینکارها را میکند و چرا به خانواده های ساکنان که در اروپا و آمریکا هستند اجازه دیدار نمیدهد ؟
واقعیت این است که اصلا مسله رژیم دیدار خانواده و ...نیست و تنها انگی که به این رژیم جنایتکارکه مادر 70ساله یا دختر 13ساله را اعدام میکند ویا روزانه هزاران دختر و پسرزیر 10-12سال  که باید پشت میز مدرسه باشند درحال کارهای سخت و طاقت فرسا هستند ویا بدلیل نداشتن معاش روزانه خرید و فروش میشوند,این چیزها نمیچسبد .چرا در این موارد چیزی نمیگوید آیا نمیداند و نمیبند ویا نمیخواهد که ببیند ؟
عاطفه و محبت و مقولاتی از این قبیل  با رژیم آخوندی مثل مار و پونه است .رژیم از پوش خانواده فقط برای پیشبرد مقاصد خود استفاده میکند و رنگ عاطفه و خانواده به آن میدهد تا جامعه جهانی را که از پشت صحنه آنها خبر ندارند فریب بدهد والا کیست که ماجرای مصطفی محمدی و فشارهایی که دختر مجاهدش در این رابطه داشته را نداند ویا ماجراهای هند جگرخوار ثریا با مجاهد اشرفی امیر اصلان که خواستار به توبره کشیدن خاک اشرف و ... بود را نشنیده باشد و نداند که همه آنها برای اجرای ماموریت محوله آمده بودن و دیدار و فرزند وغیره بهانه ای بیش نبود.
رژیم اجازه دیدار خانواده های ساکن در اروپا و آمریکا را نمیدهد چرا که میداند با پیوند مجاهدین با ملاء واقعی شان دیگرهیچ جایی برای او و توطئه هایش نیست .
و کیست که نداند تا وقتی تشکیلات مجاهدین در داخل بود و بیشترین رابطه را با مردمشان داشتند تیراژ نشریه شان که مخفی هم چاپ میشد و فقط بدست میلیشیای مجاهد فروخته میشد بیش از 500هزار بود.ویکی از خیانتهای خمینی هم همین بود که همین دریای لایزال مردمی را از مجاهدین را دریغ کرد وآنها را از خانواده و ملاء اصلیشان قطع کرد وهیچکس مثل اواز این پیوند وازاین رابطه وحشت ندارد بهمین دلیل مرض ماهواره گرفته وازدرو دیوارمردم برای به پایین کشیدن بشقاب ماهواره بالا میرود وازوجود دیش ماهواره درخانه ها ی مردم میترسد.
اما خود مجاهدان اشرفی و لیبرتی در مصاحبه ها و نامه ها به انحاء مختلف اعلام کرده اند که خانواده های واقعی آنها همان زندانیان سیاسی مقاوم و شهدای مجاهدین مثل علی صارمی (که پریا کهندل او را بهترین عموی دنیا مینامد)و محسن دگمه چی و جعفر کاظمی و غلامرضا خسروی و اشرف نشان در سراسرجهان هستند که درسرما و گرما و شب و روز قلبشان با مقاومت و فرزندان رشیدشان میتپد.
خانواده واقعی مجاهدین کسانی هستند که از پول درمانشان میزنند تا چراغ خانه شان که سیمای آزادی باشد روشن باشد.
خانواده واقعی مجاهدین کسانی هستند که علیرغم سرکوب واختناق وخطرات آن درداخل ازحمایت وهمدردی با مجاهدین دست بر نمیدارند وهرروزبا دادن قیمت آن حمله تا دستگیری واعدام بهای این حمایت را میپردازند.
خانوده واقعی مجاهدین کسانی هستند که افشاگر توطئه های رژیم درهر گذر و پارلمان و رسانه ای و ...درسراسر جهان هستند وبه این رژیم نه گفته و میگویند.
خانواده واقعی مجاهدین کسانی هستند که با گریه دختران کارتن خواب و مادران داغداری مانند مادر ستار بهشتی اشک میریزند و دل در گرو آزادی ایران دارند و آرزوی سرنگونی این رژیم را میکنند.
خانواده واقعی مجاهدین کسانی هستند که خانواده شهدای مجاهدین را مانند خانواده خود پاس میدارند و از رسیدگی و همدردی با آنها درغیاب فرزندانشان دریغ نمیکنند.
و .......
اما کلام آخررا باید خطاب به این رژیم پا به گور گفت که تومانند سلف خود محمدرضا شاه و قذافی و ...بدست همین خانواده ها و فرزندان رشید و دلاورشان در کمپ لیبرتی ودر داخل ایران به گورابدی روانه خواهی شد چرا که تو به این عصر و دوران تعلق نداری و باید بروی و رفتنی هستی .
و حنای تو برای ایرانیان درسراسرجهان و داخل ایران رنگی ندارد و با بیا بیا گفتن به تو برای هر آنچه که پیش آید حاضروآماده ایم .بجنگ تا بجنگیم .


۱۳۹۴ آذر ۳, سه‌شنبه

ایران - آزادی گنجینه گرانبها اما دست یافتنی



آزادي جوهري گرانبها ست. خواستي حقيقي و واقعيتي كه خواست مردم ميهن ما و همه ملل استبداد زده دنياست. خواست و واقعيتي كه در تضاد واقعي و نه صوري و تصنعي با ديكتاتوري و استبداد و اختناق است. آن را نمي توان يواشكي و در پستوهاي پنهان و بدون پرداخت بهاء بدست آورد. بلكه  مي توان با چنين ترفندي خام خيالانه يا خوش خيالانه  و بسيار ابلهانه، تلاش كرد كه  خواست آزاديخواهي مردم  را  كه ضرورتي غير قابل انكار و مهار ناشدني است از محتوا تهي و به بیراهه و به انحراف برد و به ابتذال كشاند تا بتوان آن را ولو براي مدتي مهار كرد .
آزاديخواهي حركتي است كه در جامعه استبداد زده  در زير پوست شب وجود دارد و خود را به اشكال مختلف نشان ميدهد و بيان مي كند.  به همين خاطر جريانهاي ضد آزادي به مقابله و سركوب آن روي مي آورند. زيرا اين حركت وجود دارد و  بنابه سنت و قوانين حاكم بر پديده ها  اين حركت به تدريج  تغيير مي يابد و بالغ مي شود  و در نقطه رشد و بلوغ خود پوسته و مانعي كه استبداد است و سد راهش شده را مي شكند و  شرايط را دگرگون مي كند. 
همه اشكال اعتراضي و آزاديخواهانه خوب و مثبت و مفيد است. اما همواره يك شكل اصلي و واقعي وجود دارد كه ساير اشكال از آن تاثير مي پذيرند.
اصلي ترين شكل مبارزه در ميهن استبداد زده ما كه رژيمي قرون وسطايي و تاريك انديش بر آن حاكم است، مبارزه براي تغيير و سرنگوني اين رژيم است. اين اصلي ترين و واقعي ترين شكل ممكن در مبارزه براي آزادي است كه در مقاومتي سازمانيافته تجلي يافته است. .
براي آزادي بايد حركت كرد و جنبش داشت و حركت اصل اول در قانون تغيير و  تحول و تكامل پديده هاست. يك جامعه زنده و در حال حركت كه در آن تغييرات تدريجي صورت مي گيرد و تاثير ميگذارد و تاثير مي پذيرد، به تضاد و مانع بر ميخورد و در نقطه بلوغ خود پوسته شكني و جهش مي كند و تحول و تكامل مي يابد. جامعه اي است پويا و رو به جلو ، به سمت رهايي نه اسارت  و قهقرا، دليل اصلي اختناق و سركوب مطلق و زندان و شكنجه و اعدام مقابله با همين حركت و پويايي است كه وجود دارد وبارها  در قيامها و اعتراضات اجتماعي و كارگري و دانشجويي خود را نشان داده است. بارزترين نمونه آن قيام 88 بود كه ترك خوردن پوست شب همانا و فوران آزاديخواهي همان  پس چگونه مي توان براي دست يابي به آزادي آن را به پستويي برد و قايم كرد؟!
نه، نمي توان و نبايد چنين كاري كرد. اين لوث كردن آزادي و به سخره گرفتن آزادي كه مقدس ترين چيز براي هر انساني است مي باشد.  به سخره گرفتن مطالبات برحق و آزاديخواهانه و عدالت جويانه مردم بويژه زناني كه در يك رژيم زن ستيز و بنيادگرا تحت ستم و سركوب مضاعف در همه زمينه ها خصوصا در زمينه پوشش اجباري هستند مي باشد.  طبيعي است زنان ميهن ما به اين اجبار تن ندهند و به آن اعتراض بكنند و اين اعتراض را مي توان ديد اما خواست مردم ميهن ما و زنان ميهن ما ،نه گفتن به اين رژيم شکنجه  وجنایت  وترور است و مخالفت با سركوب و اختناق و دفاع از آزادي است. به اين دليل  آزادي را بايد با بانگ بلند و پر طنين در همه جا فرياد كرد. 
در هر شهر و هر روستا. در هر مدرسه و دانشگاه. در هر كوچه و خيابان. در هر كارخانه و كارگاه .  در اعتصاب و اعتراض و خيزش و قيام  عليه استبداد است كه آزادي طنين انداز مي شود و با فرو ريختن ديوارهاي قطور اختناق است كه محقق مي گردد.
آزادي هزينه دارد كم يا زيادش را شرايطي كه حركت آزاديخواهانه در آن وجود دارد تعيين مي كند. اگر زمين استبداد سخت و لم يزرع باشد، هزينه آزادي هم كار وتلاش و مبارزه اي سنگين و طاقت فرسا خواهد بود و  براي تحقق آن بايد جنگيد و  جان داد. اي كاش نرخ و قيمت آزادي ارزان بود، اي كاش! امّا وقتي مي گوئيم «آزادي  گوهري گرانبهاست» پس نرخ و قيمت و بدست آوردنش هم بسيار بالاست.   آزادي بدون برخورداري از رهبري تحققش دشوار و چه بسا محال است. اين رهبري البته گاه بدليل سركوب  و خفقان و ديكتاتوري و خيانت  مي تواند راهزني چون خميني باشد و يا كسي چون مصدق و گاندي و ... هر چه يك جنبش آزاديخواهانه اصيل و مردمي و با گذشته و سابقه اي روشن باشد ، هر چه مبارزه آزاديخواهانه عميق و داراي هدف و برنامه و محتواي انقلابي و مردمي باشد، رهبري آن قابل اتكا و اعتماد خواهد بود و در سر فصلهاي تاريخي  با سياست و استراتژي و تاكتيك درست  محك مي خورد و درجه اعتماد و شايستگي و اصالت خود را بالا مي برد. براي اينكه يك جنبش آزاديخواهانه در يك سرزمين به سرمنزل مقصود برسد، رهبري جنبش است كه نقش اصلي را در حفظ ، هدايت و سلامت و تضمين سلامتي آن و محقق كردن  اهداف آزاديخواهانه اي كه دارد بازي مي كند. پس دست يابي به چنين گوهري كه سهل وآسان نيست و خواب و خيال و رويا هم نيست و واقعي است ، جديت و تعهد  ومسئوليت پذيري  مي خواهد ،نمي توان آن  را در خفا و در پستويي برگزار كرد، يا دنبال هر بي سروپايي كه به دروغ مدعي آزاديخواهي است افتاد و خود و جريان آزاديخواهي را مسخره و مضحكه كرد!
آن هم در شرايطي كه زندانيان اسير و در چنگال جلادان به دژخيمان بيا بيا ميگويند و با قامتي استوار و  خلل ناپذير پاي چوبه دار مي روند و فرياد پر طنين آزادي يك خلق را در سراسر جهان طنین انراز میکنند.